Monday, December 22, 2008

برف

يک دنيا برف روی زمين نشسته، ساعت 1 بامداد دوشنبه است و دارم برميگردم به خانه. آهنگ ملايمی هم گذاشته ام! نا خوداگاه چشمانم را ميبندم و ماشين روي برف کمی سر ميخورد!
امشب عجيب خلاق شده ام و در رويا پرواز ميکنم! دلم برات تنگ ميشه! فکر ميکنم که دلم برای تو تنگ شده يا برايه دوست داشتنت! جوابم خيلی سخت نيست! راستش برايه دوست داشتن!نه لزوما تو! که دوست داشتن کسی که لايق محبت نيست اسراف محبته!

راستی ديشب، شب يلدا، "س" زنگ زد! بد از سالها صداش رو شنيدم و چقدر شاد شدم! نميدونم ميدونی يا نه که اون عشق من بود! حالا بعد از سالها ما دوباره همو پيدا کرديم، هر کدوم با يک تجربه شکست در زندگی! يه جورايی انگار سرنوشت ما به هم وصل شده. مثل فيلم when harry met sally

No comments: